سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 6879 | بازدیدهای امروز: 4| بازدیدهای دیروز: 1
درباره خودم
عاشق - راز عاشقی
عاشق
من عاشق بیست سال دارم خیلی آدم خطرناکی هستم من حال همه تون و می گیرم خلاف سنگینم این بوده که سیبیلهای رفیقم رو لاخ لاخ کندم گذاشتم کف دستش
لوگوی وبلاگ

پیوندهای روزانه
مطالب قبلی
مطالب قبلی
جستجو
اشتراک
 
موسیقی وبلاگ
یاهو
...

 

 

 

کاش...

کاش برگردند یکشب آسمانمردان خاکی پوش

ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند

                                           یاز می گردند

زخمها   بی صدا گل می دهند

                                        تنهای بی سر گل

 ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند

                                           یاز می گردند

بچه های کاروان کربلا در صبح و بیداری

بچه های تنگه چزابه ....خط شیر

بچه های گریه های نیمه شب ...در رود بهمنشیر

بچه های بی ریای هور

بچه های غرب غربت ....  در شب پاوه

بچه های گریه در جشن حنا بندان

بچه های همسرم بدرود

بچه های تا قیامت بر نمی گردیم

بچه های کاش بودی   کاش می دیدی

انتهای جاده ی ایثار

                           بچه های کربلای چهار

  این زمان اما ...

                 دست بر زخم دلم مگذار

                 زخمها جانی بگیرد

                                              ... کاش

                 کاش طوفانی بگیرد   

                                              ... کاش

 

کاش طوفانی بگیرد ... این طوفانه چرا نمیاد چرا همه مردم از طوفان در میرن ولی ما دنبالش میگردیم ها چی میگی صدات قطع و وصل میشه باشه بعدا بگو خب چی میگفتم آها چرا ما ایرانیا سرمون درد میکنه برای درد سر چرا همه از جنگ فرار میکنند ولی ما دنبالش میدویم چرا همه از تحریم فرار میکنند ولی ما انگار تحریممون نکنند شب خوابمون نمی بره اصلا فرق ما با بقیه مردم دیگه چیه ؟ خب معلومه دیگه ما بچه شیعه ایم یعنی دیوونه ایم یعنی عاشقایم یعنی حال میکنیم با درد سر چون عزتمون توی ایستادگیمونه یعنی اگه شاه گفت هر کی بیاد بیرون میکشیمش آقای طالقانی هم زنگ زد به امام التماس کرد که بگو مردم نیاند بیرون امام باید قبول نکنه . یعنی اگه بختیار گفت حاضریم با امام مذاکره کنیم امام باید بگه ما اصلا این دولت رو قبول نداریم که باهاش مذاکره کنیم یعنی باید تو بهشت زهرا امام هرچی از دهنش در میاد به دولت بگه یعنی سال شصت تو اوج ترورها امام باید بگه بکشید ملت ما را مردم ما بیدارتر میشوند یعنی وقتی معلوم شد بنی صدر حالش خوب نیست ساعت 4.30 بعد از ظهر 31 خرداد 178 نفر از 179 نفر نماینده مجلس باید رای عدم کفایت سیاسی بنی صدر رو بدهند بعنی آقا افتخارش این باشه که 6 تیر جانباز شده یعنی ما (ما که نه اونا) وقتی امام دستور بسیج همگانی داد همه لبیک بگیم یعنی امام با امضای قطعنامه بگه من جام زهر رو نوشیدم وخیلی یعنی های دیگه .

اینکه شیعه باید همیشه تو سختی باشه چون که شیعه ست دلیلش چیه ؟

امام صادق فرمودند :

هر کس به ما اهل بیت عشق می ورزد خود را برای سختی های فراوان آماده کند

تازه من یه چیزی میخوام بگم . می خوام بگم ما که سختی ای ندیدیم این که ما دیدیم و می بینیم اسمش سختیه پس اونهائی که متوکل می گذاشت لای دیوار و روشون آجر می چید چی دیدند پس کل زنهای شیعه مدینه که فقط یه لباس داشتد که موقع نماز نوبتی می پوشیدند چی کشیدند پس اونهائی که بخاطر احتمال اینکه علوی باشند سرشون بریده شد چی کشیدند پس اون هشتاد نفر سیدی که تو یک شب سراشون بریده شد و بدنهاشون توی چاه انداخته شد چی کشیدند .

که گفتی ما تو سختی هستیم  ها  اینجاهاست که صدات قطع و وصل میشه اینجاست که گوشیت خط نمی ده به خدا اگه ما داریم تو شرایط سخت زندگی می کنیم من حاضرم کل عمرم توی سختی باشم . حال میده ها آدم جیگرش قندیل می بنده

 

 




نویسنده: عاشق(جمعه 85/6/24 :: ساعت 1:36 عصر)

خب سلام به همگی

نیمه شعبان دوباره از راه رسید و شادی و شور میون مردم موج می زنه

هر کسی یه جوری دوست داره ارادتش رو به آقا نشون بده یکی شربت پخش می کنه دیگری شیرینی می ده یکی دیگه کوچه رو چراغونی کرده خلاصه هر کسی یه طوری شادی می کنه . اما من فکر می کنم تو این ایام امام زمان به جای شادی و خرسندی سخت ترین دوران سال رو می گذرونه . چرا ؟ خب معلومه چون هر کسی هر گناهی رو توی سال انجام نداده میاد نیمه شعبان انجام می ده یکی نوار فلان گذاشته یکی دیگه تو کوچه داره می زنه و می رقصه یکی اومده تو جمکران داره توی شلوغی جیب مرم رو می زنه یکی دیگه توی کاروان ......__ جمکران داره دنبال دوست دختر می گرده خلاصه که ملت راحتند هیچکس هم جلو دارشون نیست تا می خواهی حرف بزنی می گن بابا جشن مردم رو خراب نکنید

بابا اصلا غربت امام زمان که می گن همینه دیگه

 




نویسنده: عاشق(یکشنبه 85/6/19 :: ساعت 12:12 عصر)

 

اول از همه سلام

بعدهم اینکه ان شاالله که خوبید

دوست دارم قبل از هر چیز اول یه دعا کنم

اللهم صل علی محمد و آله و لا ترفعنی فی الناس درجه الا حططتنی عند نفسی مثلها و لا تحدث لی عزا ظاهرا الا احدثت لی ذله باطنه عند نفسی بقدرها

یعنی:

ای خدا بر محمد و اهل بیتش درود فرست و هر موقع من رو در نظر مردم یه ذره عزیز کردی خودم رو نزد خودم همون قدر ذلیل کن وهر موقع من رو به عزتی آشکار نوازش دادی همون قدر پیش خودم خوارم کن

مکارم الاخلاق

 

 

حالا بگم که قراره تو این وبلاگ چی بنویسم

اول از همه اینکه هر چی دلم خواست  می نویسم به کسی هم مربوط نیست خب حالا که فهمیدیم قراره چی بنویسیم پس شروع می کنیم .

راستش اول از همه بگم که راضی نیستم کسی مطلبای زیبای من رو بخونه و نظر نداده بره یعنی اگه بفهمم حالشو می گیرم البته اگه دستم بهش رسید .

بعد هم اینکه اسم وبلاگ خیلی قدیمی نه خب به من چه هر چی انتخاب کردم قبلا یکی گذاشته بود بخاطر همین دیگه مجبور شدم این اسمو انتخاب کنم البته باید بگم که:

عاشق آن است که یا دیده به گل وانکند    یا به غیر از گل روی تو تماشا نکند

ما که اینطور نیستیم تو دنیا از عالم و آدم خوشمون میاد و بهش دل می بندیم به غیر از مهدی فاطمه . همش هم به دروغ میگیم :

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم   شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

دروغ شاخدار باحالی نه آخه اگه عاشقش بودیم اینهمه گناه میکردیم اصلا و ابدا .

 

خب لوس بازی بسه دیگه یه خاطره هم بنویسم و برم سر درس خوندن آخه فردا امتحان دارم البته می دونم که قبول نمی شم .  چرا؟ خب معلومه چون چهار ساله دارم این یکی رو امتحان می دم هنوز قبول نشدم.

اما خاطره:

گفت یه شهیدی رو خواب دیدن پرسیدن اونطرف چه خبر ؟

جواب داد: خیلی می کیفیم یعنی خیلی کیف میکنیم

گفتند چه طور ؟

گفت اینجا هر شب امام حسین میاد پیشمون . آقا میشینه وسط ما هم حلقه می زنیم دورش بعد امام میگه از خاطرات جبهه برام تعریف کنید

خلاصه که صفائی داره . یه روز یکی از بچه ها گفت آقا شب عملیات همه منتظر بودیم رمز رو اعلام کنند تا شروع کنیم تا شنیدیم اعلام کردند یا ابالفضل بدون استثنا همه قمقمه ها رو خالی کردیم رو زمین .

آقا لب تشنه جنگیدیم




نویسنده: عاشق(یکشنبه 85/6/12 :: ساعت 12:14 عصر)

سلام به همه

من اومدم

خداحافظ

من رفتم




نویسنده: عاشق(شنبه 85/6/11 :: ساعت 7:47 عصر)

<      1   2   3