سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 6867 | بازدیدهای امروز: 6| بازدیدهای دیروز: 0
درباره خودم
از اول - راز عاشقی
عاشق
من عاشق بیست سال دارم خیلی آدم خطرناکی هستم من حال همه تون و می گیرم خلاف سنگینم این بوده که سیبیلهای رفیقم رو لاخ لاخ کندم گذاشتم کف دستش
لوگوی وبلاگ

پیوندهای روزانه
مطالب قبلی
مطالب قبلی
جستجو
اشتراک
 
موسیقی وبلاگ
یاهو

 

 

فلک خون بر دل خیر البشر کردی 

شرر بر دودمان شیعه اثنی عشر کردی

نه تنها کشتی از کین صادق آل محمد را

تو یکسر آل طه را همه خونین جگر کردی

 

فرستاد دنبال آقا

گفت تو هر حالی هست بیارش

اومد

آقا داشت نماز می خوند

اجازه نداد عبا به دوش بندازه که هیچ

اجازه نداد عمامه به سر بذاره هم هیچ

اجازه نداد آقا نعلین بپوشه هم هیچ

 

حتی اجازه نداد آقا نمازش رو تموم کنه

جانماز از زیر پای آقا کشید

آقا با صورت به زمین خورد

شد علقمه

مثل عمو عباس

 

 

خونه رو که آتیش زدند

بچه ها و زنها از این اتاق به اون اتاق

جیغ می زدند

دست رو سر گذاشته بودند

وامحمداه

واعلیاه

شد خیمه گاه

مثل رقیه

 

 

دستای آقا رو بستند

با طناب

تو کوچه

می کشیدند

سمت طاغوت

شد مدینه

مثل حیدر

 

کسی چه می دونه

شاید اونجا هم یه خانمی قد خمیده

دنبالش می دویده

ناله می زده

پسرم و نبرید

 

 

 

 

ظلمت صفتان تکیه به نورم ندهید

آزار بر این قلب صبورم ندهید

زان کوچه که زد عدو به مادر سیلی

ای ددمنشان مرا عبورم ندهید

 




نویسنده: عاشق(جمعه 85/8/26 :: ساعت 1:56 عصر)

جمعه همیشه خسته و دلسرد می رسد

با صبح ندبه و سمات درد می رسد

جمعه هزار سال و هزار ماه انتظار

با یک سپاه عاشق شبگرد می رسد

جمعه جواب بده بلند تر بگو به من

این جمعه آیا خبر از مرد می رسد

مردی زنسل کوثر و مرد سینجلی

مردی به وسعت نجف مرتضی علی

چند روز پیش یکی از دوستام گفت دارم می رم مسافرت

خواهش کرد که شب جمعه بجاش برم هیئت و نوکری کنم

قبول کردم

دیشب شب جمعه

بین دعای کمیل داشتم روضه حضرت علی رو می خوندم

یه وقت یکی از بچه ها در گوشم گفت

فلانی از نجف زنگ زده می خواد صحبت کنه

گوشی رو گذاشتم رو آیفون

جلوی میکروفن

جا تون خالی

از تو ایوون طلا شروع کرد روضه خوندن

بچه ها داشتند منفجر می شدند

..... با هم انشا الله بریم

.....دعا کنید




نویسنده: عاشق(شنبه 85/8/20 :: ساعت 12:38 صبح)

 

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو بستم       باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

چنین خوب چرائی؟؟؟؟؟ من که نمی فهمم آخه حتی اگه یه نمونه از این خوبی رو تو دنیا دیده بودیم باز قبول کردنش خیلی راحت تر بود تا حالا که این محبت رو نزدیکترین افراد به انسان هم ندارند .

دو سال از عمرت رو عاشق می شی اونهم عاشق ها .همه جوره هم دوست داری معشوقت راحت باشه حتی اگه خودش فکر کنه داره سختی می کشه (اگه اینجاش و نفهمیدید بهتون حق می دم به خاطر همین می گم که به من چه اصلا) بعد تازه همه جوره هم برات ناز می کنه اگه یه دفعه یک صدم کاری که باهات می کنه رو باهاش بکنی نسلت رو منقرض می کنه . اگه از دستت ناراحت باشه بری در خونش مثل گوجه پرتت می کنه تو جوق (جوب) . وای که چه حالی می ده ها آدم اون لحظه دوست داره حضرت عزرائیل رو در آغوش بگیره . آدم دوست داره از هستی ساقط بشه. هر چی فحش بلده به خودش می ده که چرا اومدم چرا خودم رو کوچیک کردم . آدم دوست داره یه بادمجون گندیده باشه اما اینطوری ضایع نشه .

اما نمی دونم چرا ؟

چی چرا؟

خب صبر کن الان می گم دیگه

خب بنال.

اما نمی دونم چرا به اینا هر چی بدی می کنی باز وقتی می ری دنبالشون همچین در خونشون رو باز می کنن که انگار قراره یه هیئت آدم بیاد همچین تحویل می گیرند که انگاری خبر ندارند چه غلطی کردی (خودم ومی گم) نه یکبار هزار دفعه هم که قهر کنی و دوباره بر گردی داستان همون داستان قبلی . یه شعری می گه :

از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نیست     سخت کار ما بود کز ما خدا برگشته است 

من با مصرع اول کاملا موافقم ولی معتقدم مصرع دوم اصلا از بیخ و بن غلطه یعنی امکان نداره که خدا کنار بذاره و بگه تو دیگه هر کار دوست داری بکن من دیگه به تو کار ندارم اگه در خونم هم بیائی تحویلت نمی گیرم . نه بابا این حرفا کدومه چرا یاوه می گی صد بار اگر توبه شکستی بازآ .

تازه اگه واسطه هم ببری که دیگه محشره مثلا می خواهی بری در خونه خدا با یه دلی بری که قاب عکسه . قاب عکس کی ؟ مثلا قاب عکس امام حسین . رد خور نداره ها .

وقتی یه بنده ای از فرط گناه پرونده اش رو به دست چپش می دن بدون سوال راه میافته طرف آتش چند قدم که میره ندا میاد برگرد تو یه امانتی دست ما داری بعد یه طبقی از نور میارند پر از مروارید و جواهر بهش می گن این اشکائیه که برا امام حسین ریختی حضرت زهرا از چشات جمع کرده حالا خدا خریداره این اشکاس هر قیمتی دوست داری بگو .

کجا ارباب ما فردا گذارد    غلام او در آتش پا گذارد

نتیجه اخلاقی :

1 با دوستتون قهر نکنید

2 اگه قهر کردید نرید منت کشی

3 اگه رفتید خیلی آدم بد بختی هستید

4 نتیجه چهارم نداره

5 برای کسی بمیرید که براتون تب کنه

6 خودتون رو گول نزنید (نه منو دوستم داره ولی بهم نمی گه که پر رو نشم )برو بساطت رو جمع کن بابایا

7 بهترین رفقا اونهائی اند که از اشتباهاتون بگذرند

8 خالق . نبی . امیر و بچه هاش بهترین گزینه برا رفاقتند .

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز (برا کسائی که گفتند رفیقی که نبینیمش چه فایده داره )

9 گفتم به دوست از چه نهانی ز دیده ام ؟ گفتا زبسکه بی ادبی از تو دیده ام (بی ادبی نکنید )

10 وقت خواب مسواک یادت نره .

11 آدرس من niosha001@yahoo.com

یا هو

عاشق




نویسنده: عاشق(جمعه 85/7/7 :: ساعت 1:47 صبح)

 

 

نمی دونم چرا خیلی دلم براش تنگ شده .

امشب اصلا یه حسی دارم . یه جورایی فکر می کنم دوباره می بینمش .

فکر می کنم دوباره یه روزی میاد که اون می خونه و من گریه می کنم .

اصلا نمی خوام آسیب شناسی کنم . نمی خوام بگم برای رسیدن به هدفش مسیر درستی و رفت یا نه .

من اندازه ی این حرفها نیستم آخه من و امثال من چی میفهمند که را ه درست کدومه و راه غلط کجاست .

نه من بلکه خیلی از من بزرگتر هم نمی تونند تو این مسیر دخالت کنند .

خیلی از اونهائی که اوستا بودند وقتی تو این زمینه ازشون سوال می شد

ترجیح می دادند چیزی جواب ندهند

یعضی ها هم گفتند ما کی باشیم که بخواهیم دخالت کنیم

6 سال پیش وقتی روز اول سال تحصیلی رفتیم مدرسه مسئول بسیج توی صحبتهاش یه همچین جمله ای گفت :

استفاده از نوار های سید ذاکر توی مدرسه ممنوعه چه گوش کردن و چه رد و بدل کردن . اگه مشاهده بشه سریعا برخورد میشه

و این اولین باری بود که من اسم سید ذاکر رو شنیدم .

خیلی کنجکاو شدم که ببینم این کیه ؟ چی کاره ست ؟ چرا نوارهاش ممنوعه ؟ خواننده ست ؟ راننده ست ؟ دامداری داره ؟ خلاصه قضیه چیه؟

بعد از کلی پرس و جو به این نتایج رسیدم :

سید جواد ذاکر طباطبائی . مداح . طلبه اخراجی از مدرسه رضویه . ترک . و....

اما اشکال این مداح :

آخر مجلس عادت نداره برای آقا دعا کنه .

همین . خب آره دیگه همین . این که نشد دلیل . من هم همین رو گفتم . اما کسی قبول نکرد که . گفتند اینها یه دارو دستند . نه اصلا اینها دستی از آستین استکبارند . اینها الند اینها بلند اینها فلان اینها بسار اینها ....

اما من که با صداش خیلی حال میکردم کم کم دور و  بریهام هم ترسشون ریخت تو حجره نوار سید می بردیم  همش دنبال مجلس سید بودیم و ....

کارمون هم دو سه مرتبه لو رفت و خلاصه به جایی رسید که بعد از دو سال ما رو از اون مدرسه کردند بیرون /

اما من می خوام بدونم سید ذاکر رو جز حساسیت های بیجا کسی بزرگش کرد ؟ جز داغ بازی ها کسی بزرگش کرد نه دیگه جواب هونیه که من می خوام .

اگه از اول همین نیروهای حزب اللهی دورش و میگرفتند و بهش خط می دادند کار به اینجاها می کشید نه .

اما وقتی فکر و تدبیر نباشه داستان به اینجاها کشیده می شه

خدا رحمتش کنه صدای پر سوزی داشت :

 

یل کربلا ابالفضل قربونه اون قد و بالات    فدای چشای نازت فدای خشکی لبهات

یه روزی میاد آقا جون که منم سگ تو باشم        چشامو موقع مرگم زیر پات گذاشته باشم

دل من عاشق می مونه دائم از شما می خونه         من و می شناسی آقا جون من همونم اون دیوونه

همه مردم دنیا ما رو می خونن دیوونه            آره ما دیوونه هستیم بی خیال این زمونه

 




نویسنده: عاشق(یکشنبه 85/6/26 :: ساعت 12:7 صبح)

...

 

 

 

کاش...

کاش برگردند یکشب آسمانمردان خاکی پوش

ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند

                                           یاز می گردند

زخمها   بی صدا گل می دهند

                                        تنهای بی سر گل

 ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند

                                           یاز می گردند

بچه های کاروان کربلا در صبح و بیداری

بچه های تنگه چزابه ....خط شیر

بچه های گریه های نیمه شب ...در رود بهمنشیر

بچه های بی ریای هور

بچه های غرب غربت ....  در شب پاوه

بچه های گریه در جشن حنا بندان

بچه های همسرم بدرود

بچه های تا قیامت بر نمی گردیم

بچه های کاش بودی   کاش می دیدی

انتهای جاده ی ایثار

                           بچه های کربلای چهار

  این زمان اما ...

                 دست بر زخم دلم مگذار

                 زخمها جانی بگیرد

                                              ... کاش

                 کاش طوفانی بگیرد   

                                              ... کاش

 

کاش طوفانی بگیرد ... این طوفانه چرا نمیاد چرا همه مردم از طوفان در میرن ولی ما دنبالش میگردیم ها چی میگی صدات قطع و وصل میشه باشه بعدا بگو خب چی میگفتم آها چرا ما ایرانیا سرمون درد میکنه برای درد سر چرا همه از جنگ فرار میکنند ولی ما دنبالش میدویم چرا همه از تحریم فرار میکنند ولی ما انگار تحریممون نکنند شب خوابمون نمی بره اصلا فرق ما با بقیه مردم دیگه چیه ؟ خب معلومه دیگه ما بچه شیعه ایم یعنی دیوونه ایم یعنی عاشقایم یعنی حال میکنیم با درد سر چون عزتمون توی ایستادگیمونه یعنی اگه شاه گفت هر کی بیاد بیرون میکشیمش آقای طالقانی هم زنگ زد به امام التماس کرد که بگو مردم نیاند بیرون امام باید قبول نکنه . یعنی اگه بختیار گفت حاضریم با امام مذاکره کنیم امام باید بگه ما اصلا این دولت رو قبول نداریم که باهاش مذاکره کنیم یعنی باید تو بهشت زهرا امام هرچی از دهنش در میاد به دولت بگه یعنی سال شصت تو اوج ترورها امام باید بگه بکشید ملت ما را مردم ما بیدارتر میشوند یعنی وقتی معلوم شد بنی صدر حالش خوب نیست ساعت 4.30 بعد از ظهر 31 خرداد 178 نفر از 179 نفر نماینده مجلس باید رای عدم کفایت سیاسی بنی صدر رو بدهند بعنی آقا افتخارش این باشه که 6 تیر جانباز شده یعنی ما (ما که نه اونا) وقتی امام دستور بسیج همگانی داد همه لبیک بگیم یعنی امام با امضای قطعنامه بگه من جام زهر رو نوشیدم وخیلی یعنی های دیگه .

اینکه شیعه باید همیشه تو سختی باشه چون که شیعه ست دلیلش چیه ؟

امام صادق فرمودند :

هر کس به ما اهل بیت عشق می ورزد خود را برای سختی های فراوان آماده کند

تازه من یه چیزی میخوام بگم . می خوام بگم ما که سختی ای ندیدیم این که ما دیدیم و می بینیم اسمش سختیه پس اونهائی که متوکل می گذاشت لای دیوار و روشون آجر می چید چی دیدند پس کل زنهای شیعه مدینه که فقط یه لباس داشتد که موقع نماز نوبتی می پوشیدند چی کشیدند پس اونهائی که بخاطر احتمال اینکه علوی باشند سرشون بریده شد چی کشیدند پس اون هشتاد نفر سیدی که تو یک شب سراشون بریده شد و بدنهاشون توی چاه انداخته شد چی کشیدند .

که گفتی ما تو سختی هستیم  ها  اینجاهاست که صدات قطع و وصل میشه اینجاست که گوشیت خط نمی ده به خدا اگه ما داریم تو شرایط سخت زندگی می کنیم من حاضرم کل عمرم توی سختی باشم . حال میده ها آدم جیگرش قندیل می بنده

 

 




نویسنده: عاشق(جمعه 85/6/24 :: ساعت 1:36 عصر)

خب سلام به همگی

نیمه شعبان دوباره از راه رسید و شادی و شور میون مردم موج می زنه

هر کسی یه جوری دوست داره ارادتش رو به آقا نشون بده یکی شربت پخش می کنه دیگری شیرینی می ده یکی دیگه کوچه رو چراغونی کرده خلاصه هر کسی یه طوری شادی می کنه . اما من فکر می کنم تو این ایام امام زمان به جای شادی و خرسندی سخت ترین دوران سال رو می گذرونه . چرا ؟ خب معلومه چون هر کسی هر گناهی رو توی سال انجام نداده میاد نیمه شعبان انجام می ده یکی نوار فلان گذاشته یکی دیگه تو کوچه داره می زنه و می رقصه یکی اومده تو جمکران داره توی شلوغی جیب مرم رو می زنه یکی دیگه توی کاروان ......__ جمکران داره دنبال دوست دختر می گرده خلاصه که ملت راحتند هیچکس هم جلو دارشون نیست تا می خواهی حرف بزنی می گن بابا جشن مردم رو خراب نکنید

بابا اصلا غربت امام زمان که می گن همینه دیگه

 




نویسنده: عاشق(یکشنبه 85/6/19 :: ساعت 12:12 عصر)

 

اول از همه سلام

بعدهم اینکه ان شاالله که خوبید

دوست دارم قبل از هر چیز اول یه دعا کنم

اللهم صل علی محمد و آله و لا ترفعنی فی الناس درجه الا حططتنی عند نفسی مثلها و لا تحدث لی عزا ظاهرا الا احدثت لی ذله باطنه عند نفسی بقدرها

یعنی:

ای خدا بر محمد و اهل بیتش درود فرست و هر موقع من رو در نظر مردم یه ذره عزیز کردی خودم رو نزد خودم همون قدر ذلیل کن وهر موقع من رو به عزتی آشکار نوازش دادی همون قدر پیش خودم خوارم کن

مکارم الاخلاق

 

 

حالا بگم که قراره تو این وبلاگ چی بنویسم

اول از همه اینکه هر چی دلم خواست  می نویسم به کسی هم مربوط نیست خب حالا که فهمیدیم قراره چی بنویسیم پس شروع می کنیم .

راستش اول از همه بگم که راضی نیستم کسی مطلبای زیبای من رو بخونه و نظر نداده بره یعنی اگه بفهمم حالشو می گیرم البته اگه دستم بهش رسید .

بعد هم اینکه اسم وبلاگ خیلی قدیمی نه خب به من چه هر چی انتخاب کردم قبلا یکی گذاشته بود بخاطر همین دیگه مجبور شدم این اسمو انتخاب کنم البته باید بگم که:

عاشق آن است که یا دیده به گل وانکند    یا به غیر از گل روی تو تماشا نکند

ما که اینطور نیستیم تو دنیا از عالم و آدم خوشمون میاد و بهش دل می بندیم به غیر از مهدی فاطمه . همش هم به دروغ میگیم :

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم   شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

دروغ شاخدار باحالی نه آخه اگه عاشقش بودیم اینهمه گناه میکردیم اصلا و ابدا .

 

خب لوس بازی بسه دیگه یه خاطره هم بنویسم و برم سر درس خوندن آخه فردا امتحان دارم البته می دونم که قبول نمی شم .  چرا؟ خب معلومه چون چهار ساله دارم این یکی رو امتحان می دم هنوز قبول نشدم.

اما خاطره:

گفت یه شهیدی رو خواب دیدن پرسیدن اونطرف چه خبر ؟

جواب داد: خیلی می کیفیم یعنی خیلی کیف میکنیم

گفتند چه طور ؟

گفت اینجا هر شب امام حسین میاد پیشمون . آقا میشینه وسط ما هم حلقه می زنیم دورش بعد امام میگه از خاطرات جبهه برام تعریف کنید

خلاصه که صفائی داره . یه روز یکی از بچه ها گفت آقا شب عملیات همه منتظر بودیم رمز رو اعلام کنند تا شروع کنیم تا شنیدیم اعلام کردند یا ابالفضل بدون استثنا همه قمقمه ها رو خالی کردیم رو زمین .

آقا لب تشنه جنگیدیم




نویسنده: عاشق(یکشنبه 85/6/12 :: ساعت 12:14 عصر)

سلام به همه

من اومدم

خداحافظ

من رفتم




نویسنده: عاشق(شنبه 85/6/11 :: ساعت 7:47 عصر)